بیشتر از هرچیزی نیاز دارم به دویدن و خنده تو راهروهای مدرسه با ری ری. گیس و گیس کشی سر سیب زمینی سرخ کرده و سمبوسه و اسنک و پفیلاهای بوفه. حتی وسط غذا گریه کردن بخاطر یه ۰.۲۵ کوفتی. مرتب کردن کتابای پانسیون ری ری. قانع کردن ری ری سر اینکه عزیز دلم ۱۸ شما بد نیست چرا غصه میخوری؟ منو ببین ۱۲ شدم دارم قر میدم 😂 . جیغ زدن سر ری ری. خالی کردن بی اعصابیام سرش. دعوا سر اینکه پاش خورده به پام و شلوارم خاکی شده :))) دعوا سر اینکه وسایلمو گم میکنه :)))
تمام امروز رو در حال کار خونه بودم و این برای من خیلی عجیبه. الانم دلم میخواد توری پنجره رو سوراخ کنم و گوشیمو پرت کنم پایین. بخواب زن :|
از کِرِم متنفرم ولی نتایج فضولیام تو سوراخ سنبههای خونه شد یه کِرِم با عطر پرتقال که عاشقش شدم. مدام میزنم به دستم فقط به خاطر بوی نابش.
موهام کم بود، دیگه مژههامم میریزن. این زندگی خیلی سگیه بخدا هیشکی قبول نمیکنه اینو از من.
دارم کم کم به مرحله فندک زدن زیر کتابام نزدیک میشم. ۱۵ اردیبهشته. یا حقیقتا اردیجهنم.
میگو واقعا مشمئز کننده ست. قضیه میگو هم جزو کارای خونه بود و الان دلم میخواد دستم که خورده به میگو رو قطع کنم میفهمین قطع!
یاد مشهد افتادم. روزای خوب دوستای خوب...
برم باز کرم پرتقالی ژونمو بزنم :)))))))))))