۱. حقیقت امر اینه که برای اولین بار دلم واسه دو سال پیش تنگ شد. چون ۱۲ اردیبهشت تولد شکیباست. دوسال پیش با مشقت براش کیک خریدیم از داخل مدرسه. به من مسئولیت خطیر این رو دادن که شکیبا رو به نمازخونه هدایت کنم و بچهها غافلگیرانه طوری وارد نمازخونه شن با کیک. ولی متاسفانه من انقد استرس داشتم و در واکنش به این استرس میخندیدم که شکیبا قانع نشد که بره توی نمازخونه و بچهها همونجا گیلیلی طور وارد شدن. برگهای شکیبا ریخت و از بهترین روزامون شد. چه مسخره بازیهایی که توی نمازخونه یه وجبی مدرسه زیر نور آبی و بنفش مسخرش در نیاوردیم. چه تهدیدایی که از طرف کادر مدرسه نشدیم :)))) چه جیغایی سر ری ری نزدم که «من نمیام سر کلاس ولم کن» :))) #گریزان_از_مدرسه
۲. میتونین تصور کنین منو که ساعت ۱۱ با برگهای ریخته و موهای تو فضا میشینم رو تخت و مشغول کلاس آنلاین حسابان میشم؟ کی فکرشو میکرد بتونم معادله مثلثاتی رو درست حل کنم؟ :| #نامستعد :|
۳. خوابم میاد حاجی خوابم میاد :))
۴. باورم نمیشه ولی حتی سر کلاس آنلاین هم با ری ری یک عالمه خندیدیم.
۵. بیاید براتون بگم از وقتی که ساعت سه نصف شب داداش بزرگم با اون لنگاش میدوه تو خونه به من و داداش کوچیکم یواشکی میگه بچهها هیس یواش بیاین پفک بخوریم :))) و به عالم و آدم بخندیم :))) انقد رد داده :| داداش کوچیکم شب ازش پرسید روزه ای؟ اونم گفت نه شبه امهارهار :| من نمیفهمم واقعا :||
۶. غمگینم! بدبختم! :| سیریسلی بیاید براتون بگم که فردا امتحان دینی داریم :)))) درد منو کی میفهمه الان؟ :)))) کی درد منو میفهمه؟ :)))
۷. هروقت به صبا غر میزنم با یه «باز چه مرگته؟» مواجه میشم :)))) دخترهی وحشی :)))
۸. گشنه ام خوابم میاد به برنامه امروز نرسیدم بدبخت شدم بای :|